حال و روز ِعجیبی دارم...همیشه بر سر دو راهیم...یک راه به تو می رسد...و یک راه به تنهایی... !همیشه تو را بر می گزینم...و می رسم به...تنهایـــی....
خدایه من بار دیگر سلام ..
اینبار ازتو میخاهم ازاد و راحت بگذارش. .میخاهم عاری و خالی از هربغض و کینه وانتقام باشم و همان عاشق بمانم ......
خدایه من خودت کمکم باش و یاریش کن تااوهم عاری از هر غم وغصه باشد و شادو خرم.
عشقم عشق ابدی ب حیه داور میسپارمت..
والله خیرو حافظ و هوالرحم الراحمین
چقدراحته پشت سری حرف زدن !!!اگه جرات و گفتن داری چرا نمیای تاحرفایه طرفتوهم بشنوی؟؟
براخودت متهم میکنی وحکم صادرمیکنی براخودت !!!!!
خدایی هم هست ...
میدانم دیگر بیتو وبی عشق هنوز اوله راه جداییم . ..ولی خیلی بد روزهایی هستن این روزها...هیچوقت باین روزهافکر نمیکردم ....
خدایابفریادم برس
احتمالا گم شده ام
دلم می خواست دیروز، همان لحظه ای که کتاب را با سنگینی و بغض بستم، بنشینم و گریه کنم. برای شخصیت تخیلی کتاب، که در میان گذشته اش دست و پا می زد. برای کسی که گم شده بود، واقعا گم شده بود. شخصی پر از کینه، پراز حسرت. شخصی که کارهایش نه از روی باور، که تقلید محض است. تقلید ها و تضاد شان با کارهایی که واقعا دوست دارد، کلافه اش کرده. هرچند که نمی داند واقعا چه چیزی خوشحالش می کند. حتی پایان دادن به تقلیدهایش، شروع تقلیدی دیگر است. شخصی که گم شده است. شخصی که به اندازه سال های عمرش، خودش را گم کرده استاحساس می کنم این شخصیت کتاب نیست که دلم می خواهد برایش گریه کنم. در واقع دلم می خواهد برای همه کسانی که گم شده اند، گریه کنم. حتی اگر نشناسمشان، دردشان را خوب می دانم.
دنیا قانون عجیبی دارد، هفت میلیارد آدم ،و فقط با یکی از آنها احساس تنهایی نمی کنی و خدا نکند که آن یک نفر تنهایت بــگذاردآن وقت حتی با خودت هم غریبه می شوی...!
من وچشم انتظاری و استرس !!!
خیلی عوض شدی خیلی...هیچوقت دلت اینونمیخاست ک من تواین حال وروز بمونم وبیخبرم بزاری و خبری ازم نداشته باشی ...
هنوز منتظرم ......
“ اللهم لا اله الا انت العلی العظیم ذو السلطان القدیم و المن العظیم و الوجه الکریم “
” لا اله الا انت العلی العظیم ولی الکلمات التامات و الدعوات المستجابات خل ما اصبح. “
اتش درون م راببین خدایه من چرا نمیخاهی خاموش شود ..خدایا توبخاه واراده کن.....کن فیکن
خدایه من ن !!خدایه همه خدایه مخلوق و جن و بشر و هستی ..توخودت بفریادم برس ک بسیار بیشتر ازهمیشه محتاجه توجهت هستم ...این چندصباح دنیا را بر من ببخش و اجازه بینصببیم از کویت را نده ...خدایا بداده عشاق برس ک کسی را یارایه اینکار نیست.. .... جز خودت
خدایا مگر چقد باید بوصلت التماست کنم ...چقدر !!!!
حرفه دلم را بگوییم ؟؟این رامیخاهی ک پیش خودتم هم خارو خفیف شوم و بدانی ک وقتی عشق را باماودروجوده ما نهادی و خودت مارا باعشق زنده کردی و نگهداشتی ....پس بدان ک من ذلیل و بیچاره عشقم ....بخاک افتاده و بیکس ....حالا خودت هم بدادم برس ..
دیگر تحمل ندارم این نفس رابگیر ازمن ک عشقی جز عشق خودت را بسردارد و راهی برایه رهایی نمیابد ...
خدایا خدایا .....میشنویی ؟؟میببنی اصلا مرا ...
میدانم ک میشنوی و میبینی ......پس خود یاریم کن ....
والله و کل شی بالامور ............
اگر چرخ وجود من از این گردش فرو مانَد
بگرداند مرا آنکس که گردون را بگرداند...
یادت هست ..
.
اری ....روزی بود ک من بودم و تو.....
الان با ک هستی و برایه که؟؟؟
عصر و ..
امروز و من و تو....تقریبا....کم زمانی نیستا
یعنی یادمون خواهد رفت !!!!ن هرگز مگر اینکه......!!!
مگراینکه روز ساعت....نشود ...مگرمیشود عشقم ...مگرشدنیست ..
هرگز هرگز هرگز...
من مردم و جنازه بی روح و سرگردان ولی شما باش عزیزم بمان و جاویدباش .عشق ازلی و ابدی
دیدی !!
میدونم ک
نوهم زبانی ن هم نوایی تابگویم ازعشقت حکایتی
ن مهربانی ن چاره سازی تاکنم ازسوزه پنهان شکایتی
نوایه منی بی نوایه توام بلایه منی مبتلایه توام
سروده منی چندوبوده منی وجوده منی تاروپوده منی ....تاروپوده منی!!!
منم غباری ب کویه تو منم ک مستم ب بویه تو
من ک در دام بلا کوفتاده ام ...من ک چون اشکی ب خاک افتاده ام
عاشقی دیوانه ای افسرده جانم .....من کیم ؟؟؟؟؟؟؟؟
درداشنایی بی نصیبی بی نوایی ...
.................................................
لحظه ای خالی ازتو نیستم ....دعایم کن ..توک رفتی من دیگرجایی ندارم ک حتی ازخودم دور باشم ......